تو این راه و مسیر سخت زندگی زیاد زمین خوردمو خاکی شدم, ناراحت شدم, داد زدم,شکایت کردم,اما دوباره پا شدم پشیمون از حرفام ادامه دادم,یه جاهایی تشنگی هلاکم کرد,آبی پیدا نکردم گرسنه شدم غذایی پیدا نکردم,گرفتار دردی شدم,درمانی پیدا نکردم,به دیار غریبی رسیدم آشنایی پیدا نکردم,اما این بار جوری زمین خوردم که زخماش کاریه, دیگه نای بلند شدن ندارم, شکایتی ندارم,از هیچکس و هیچ چیز, تنهای تنها ,چشمایه بارونیم لبهای خشک و بریده رو سیراب میکنه,این بار نشسته ام در انتظار تو,افتاده ای که کارش خیره نگاه کردن است.